اندیشه های طلبگی



گاهی برای اصلاح توصیه و حرف کارگر نیست؛ باید سیلی بیاید و خیلی چیزها را  ویران کند تا شاید آنچه از نو ساخته می شود بهتر باشد.

سیل طرح و لایحه نیست که منتظر تصویب مجلس باشد؛ مصوبه نیست که دولت آن را نادیده بگیرد یا مردم در برابر اجرای آن مقاومت کنند؛ بی دعوت می آید و برمی کند و می برد.

بعد از سیل برخی به خیال خام خود با پریدن و اعتراض کردن به این و آن به دردها التیام می دهند و مشکل گشایی می‌کنند؛( و مانند همیشه سلبریتی‌ها پیشگام این جریان‌های بی‌مایه هستند، سلبریتی‌هایی که سطحی‌نگری آن‌ها خود منشاء بسیاری از کاستی‌های اکنون است.) خسارت های ناشی از سیل عظیم اخیر تنها برگردن یک دولت و دولت های قبل از آن نیست. اگر نیک بنگریم این سیل دفتری بود که غلط و تقصیر خیلی‌ها را معلوم کرد از دولت ها گرفته تا کاستی های فرهنگی مردم ما. فقط کافی است خود را از تیم‌کشی‌های ی رها کنیم، آن‌وقت خواهیم دید که این فقط یک جریان ی نیست که اشتباه می کند، و نسبت به احتمال خطرات خوش خیالی! این فقط دولت رقیب نیست که در هنگام وم جدیت، ساده انگاری می‌کند. حتما همه شما مواردی را در ذهن دارید که اطرافیانتان نسبت به یک قانون و تصمیم درست بی توجه بوده‌اند و به هر دلیلی در برابر آن مقاومت کرده‌اند.

و شاید اصلا خود ما هم یکی از این افراد باشیم! حداقل در دادگاه وجدانتان درست قضاوت کنید!

بی تردید وضعیت موجود کشور معدل تصمیم‌های ما است و در این معدل هر یک از ما ضریبی مثبت یا منفی داریم.

یک نگاه یک مثال

در دوران پسا سیل کمک مالی و امید‌بخش به سیل زدگان ضروری است، اما به نظر من حتی اگر کارآمدترین دولت را هم داشته باشیم به تنهایی نمی تواند خسارت‌ها را جبران کند؛ اما اگر معدل فرهنگ ما بالا باشد معجزه رخ خواهد داد!

جمعیت کشور را حدودا 80 میلیون فرض کنید

حالا تصور کنید هر ایرانی به ازای خودش 1000 تومان به سیل زدگان کمک کند( مثلا پدر خانواده به ازای افرادی که درآمد ندارند هم کمک کند) تا این جای کار جدا کمترین فشار مالی به هیچ کس وارد نشده است. می توان گفت این مبلغ برای هیچ یک از افراد جامعه اصلا رقمی به حساب نمی آید. حتی یک مستمند هم می تواند این مبلغ را کمک کند.

اما حالا به آن طرف ماجرا نگاه کنید.

یعنی حاصل ضرب 1000تومان در 80 میلیون


80000000000

بله 80 میلیارد تومان، به نظر شما با این رقم مشکل چند خانواده سیل زده را می توان حل کرد؟

حالا تصور کنید که هر خانواده تصمیم بگیرد کمی بیشتر کمک کند.


بادبادک

رسانه ها و شبکه های اجتماعی بی شمارند، حالا همه از همه چیز مطلع می شوند!

آیا موافقید؟

اگر موافقید، پس احتمالا شما هم یک نمونه موفق طرح هستید!

قطعا در حجم گسترده اطلاعاتی که امروزه از مسیر رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی‌ای همچون، کانال های تلویزیونی و ماهواره‌ای، اینستاگرام و. به اشتراک گذاشته می شود اطلاعات درست هم وجود دارد، اما در نهایت این جهت دهی سیستمی و هوشمندانه به اطلاعات است که معین می کند چه چیز به ذهن شما بنشیند و نه تنها دنیا را، بلکه حتی خودتان را آن گونه بشناسید که آن ها می‌خواهند! اطلاع رسانی به خودی خود چیز بدی نیست، اما اطلاع رسانی آزاد کلاه گشادی است که بر سر بشر امروز گذاشته‌اند! با حجم گسترده و مسلسل‌وار اطلاعات تصویری و نوشتاری چنان ذهن‌ها هدف گرفته شده است که مخاطب تا آستانه سلب اختیار پیش رفته و به موجودی منفعل تبدیل شده است. هرچند به خاطر حجم نسبتا زیاد اطلاعاتی که در ذهن دارد خود را فردی آگاه و درست اندیش می پندارد! اما او بادبادکی بیش نیست که رویای آزادی دارد ولی با نخی نامرئی کنترل می شود. بنابراین این آزادی و گسترش تبادل اطلاعات نیست که ارزشمند است، آن هم با رسانه‌هایی همچون اینستاگرام که ذاتا قالبی سطحی‌نگرانه دارد، بلکه باید ژرف‌اندیشی و دقت را تمجید کرد تا نسل‌های آینده ما انسان‌هایی مسخ شده بار نیایند.


اشک بر حسین

آزادگی و شجاعت، حق طلبی و زلالی روح در حرکت زیبای حسین به اوج می رسد. اشک بر حسین لجن روزمرگی را از قلبت می شوید تا روحت از اسارت پلیدی ها آزاد گردد و دست در دست مولای خوبی ها در آسمان جاودانگی حقیقت به پرواز درآید.
اگر عزاداریت از این معنا خالی است،سرگرمی ای بیش نیست.


گاهی برای اصلاح توصیه و حرف کارگر نیست؛ باید سیلی بیاید و خیلی چیزها را  ویران کند تا شاید آنچه از نو ساخته می شود بهتر باشد.

سیل طرح و لایحه نیست که منتظر تصویب مجلس باشد؛ مصوبه نیست که دولت آن را نادیده بگیرد یا مردم در برابر اجرای آن مقاومت کنند؛ بی دعوت می آید و برمی کند و می برد.

بعد از سیل برخی به خیال خام خود با پریدن و اعتراض کردن به این و آن به دردها التیام می دهند و مشکل گشایی می‌کنند؛( و مانند همیشه سلبریتی‌ها پیشگام این جریان‌های بی‌مایه هستند، سلبریتی‌هایی که سطحی‌نگری آن‌ها خود منشاء بسیاری از کاستی‌های اکنون است.) خسارت های ناشی از سیل عظیم اخیر تنها برگردن یک دولت و دولت های قبل از آن نیست. اگر نیک بنگریم این سیل دفتری بود که غلط و تقصیر خیلی‌ها را معلوم کرد از دولت ها گرفته تا کاستی های فرهنگی مردم ما. فقط کافی است خود را از تیم‌کشی‌های ی رها کنیم، آن‌وقت خواهیم دید که این فقط یک جریان ی نیست که اشتباه می کند، و نسبت به احتمال خطرات خوش خیالی! این فقط دولت رقیب نیست که در هنگام وم جدیت، ساده انگاری می‌کند. حتما همه شما مواردی را در ذهن دارید که اطرافیانتان نسبت به یک قانون و تصمیم درست بی توجه بوده‌اند و به هر دلیلی در برابر آن مقاومت کرده‌اند.

و شاید اصلا خود ما هم یکی از این افراد باشیم! حداقل در دادگاه وجدانتان درست قضاوت کنید!

بی تردید وضعیت موجود کشور معدل تصمیم‌های ما است و در این معدل هر یک از ما ضریبی مثبت یا منفی داریم.

یک نگاه یک مثال

در دوران پسا سیل کمک مالی و امید‌بخش به سیل زدگان ضروری است، اما به نظر من حتی اگر کارآمدترین دولت را هم داشته باشیم به تنهایی نمی تواند خسارت‌ها را جبران کند؛ اما اگر معدل فرهنگ ما بالا باشد معجزه رخ خواهد داد!

جمعیت کشور را حدودا 80 میلیون در نظر می گیریم.

حالا تصور کنید هر ایرانی به ازای خودش 1000 تومان به سیل زدگان کمک کند( مثلا پدر خانواده به ازای افرادی که درآمد ندارند هم کمک کند) تا این جای کار جدا کمترین فشار مالی به هیچ کس وارد نشده است. می توان گفت این مبلغ برای هیچ یک از افراد جامعه اصلا رقمی به حساب نمی آید. حتی یک مستمند هم می تواند این مبلغ را کمک کند.

اما حالا به آن طرف ماجرا نگاه کنید.

یعنی حاصل ضرب 1000تومان در 80 میلیون


80000000000

بله 80 میلیارد تومان، به نظر شما با این رقم مشکل چند خانواده سیل زده را می توان حل کرد؟

حالا تصور کنید که هر خانواده تصمیم بگیرد کمی بیشتر کمک کند.


جای بسی شکر است که در دوره ی ما گفتگو رایج تر است و تا حدودی جای زبان های خشنی همچون چوب و چماق و شمشیر را گرفته است، این یک ظرفیت برای رشد بیشتر و سریعتر جامعه است، اما متاسفانه گاهی یک مشخصه زبان شمشیر را هنوز از دست نداده ایم و آن علاقه به شکست دادن طرف مقابل است. حس پیروزی حس شیرینی است! اما نباید در غلبه بر طرف مقابل آن را جست ؛ هدف طبیعی در یک گفتگو انتقال اطلاعات و هم افزایی اندیشه ها است، طبیعی است که در چنین فرآیندی مغلوب معنا ندارد، زیرا در یک گفتگوی صحیح هردو طرف قدمی برای بهبود زندگی اجتماعی برداشته اند و پیروز هستند. پس بهتر است هرگاه خوی زبان شمشیر ما گُل کرد، آن را به ترفندی به مسیر زبان دوستی و هم افزایی گفتگو بازگردانیم . در این صورت شاید چیزی بیاموزیم یا به دیگران بیاموزیم. حس پیروزی خود را با پیروزی بر مشکلات اجتماعی و یاری رساندن به دیگران اقناع کنیم و دوگانه خودی و خصم را تا جایی که امکان دارد دور بریزیم، در غیر این صورت بازنده نهایی ما هستیم که قاعده ی رفتار اجتماعی را بلد نیستیم.



این ها فقط تعداد کمی از چالش هایی است که به عنوان نمونه لیست کردم، در روزهای انتخابات ببینید کاندیداها تا چه اندازه از این بحران ها اطلاع دارند، راهکار داشتن پیشکش!!! رئیس جمهور(و البته هر مدیر دیگری) باید اجمالا از دغدغه ها و راهکارها شناخت صحیحی داشته باشد تا بتواند مدیران پایین دستی را درست انتخاب کند. همچنین اگر دغدغه ها و راهکارهای آنها درست شناخته و به جامعه شناسانده شود، می شود امید داشت هر حزب ی که روی کار آمد مقداری از آنها را به خاطر فشار افکار عمومی پیگیری کند. و این مسیر روبه رشد می تواند به مرور زمان کشور را به سمت پیشرفت حرکت دهد. قطعا اگر شما هم کمی تحقیق کنید موارد بیشتری از این دست خواهید یافت.

1.  ایران به نسبت جمعیت و خروجی صنعتش گازهای گلخانه ای بسیاری تولید می کند. این مطلب علاوه بر آلوده کردن محیط زندگی بشر با شعارهای اسلامی ما در تناقض و موجب بدبینی جهانیان به کشور ما می شود.
از طرف دیگر بهینه کردن کارخانه ها و وسایل آلاینده هزینه بر است و در اقتصاد ما چالش ایجاد می کند.
2.  به خاطر استفاده بی رویه از سفره های آب زیرزمینی، این منابع که در طی هزاران سال جمع شده اند در حال تمام شدن هستند، از طرف دیگر ما نیاز به خودکفایی و امنیت غذایی داریم و نیز با رواج کشاورزی های آب بر، زندگی عده ی زیادی را وابسته به استفاده از این سفره های زیرزمینی کرده ایم.
3.  برای تجارت جهانی مشکل داریم، چون بانک های بزرگ و معتبر به خاطر تهدید امریکا ریسک همکاری با ما را نمی پذیرند، به همین خاطر ما مجبوریم مسیر تبادلات پولی خود را از طریق بانک های کوچک و باج خواه و نیز صرافی های ناامن پیگیری کنیم.
4.  به خاطر دستکاری محیط زیست همان تعداد کم گونه های جانوری ایران در حال انقراض هستند، از طرف دیگر به زمین ها برای کشاورزی و چرای دام نیاز داریم، همچنین به معادن موجود در این مناطق و جاده هایی که از این مناطق عبور می کنند.
5.  برای کنترل تورم دچار رکود می شویم و با از بین بردن رکود تورم ایجاد می کنیم.
6.  با سدسازی های بسیار، نظم طبیعت را به هم ریخته ایم و سفره های آب زیرزمینی را دچار مشکل ساخته ایم، از طرف دیگر ضرورت سدسازی روشن است.
7.  بعد از تغییر مسیر رودها و استفاده از آب آنها برای کشاورزی و مصارف شهری و صنعتی، تالاب ها، دشت ها و دریاچه های ما خشک یا کم آب شده اند و علاوه بر از بین رفتن این زیبایی های الهی، این محیط ها را به کانون های داخلی ریزگرد تبدیل کرده ایم.
8.  به اسم با سواد سازی جامعه عده زیادی نیم سواد و ناکارآمد و البته مدرک دار تربیت کرده ایم که مدعی هستند اما کار بلد نیستند، گذشته از این که نوع رشته هایی که آموزش داده ایم مطابق نیاز کشور نبوده است و همچنین واضح است که این افراد نیم سواد را هم نمی شود به عنوان نیروی کار به خارج کشور صادر کرد. دانشگاه هایی همچون دانشگاه آزاد برای حفظ حیات  و تامین مالی ریخت و پاش های خود نیاز دارند که همه ساله دانشجویان بیشتر و با کیفیت کمتری را پذیرش کنند.
9.  به خاطر حمایت از تولید ملی اقتصاد کشور را به شکل نیمه بسته درآورده ایم و رقابت طبیعی ای که در بازار جهانی وجود داشت  را از دست داده ایم، رقابتی که خودبه خود منجر به تولید کالاهای با کیفیت تر و ارزان تر می شد. از طرف دیگر ضرورت حمایت از تولید ملی روشن است.
10.  کدام یک بهتر است، این که برای ورزش قهرمانی هزینه کنیم چون جامعه را به شور و نشاط می آورد و سرگرم می کند؟ یا برای ورزش همگانی و افزایش زیرساخت های آن هزینه کنیم تا جامعه ای سالم تر داشته باشیم؟
11.  این که بیمه هزینه ها را پرداخت می کند، جلوی واماندگی افراد در پرداخت خسارت ها را گرفته است، اما خود عاملی شده است برای کم توجهی و بی احتیاطی افراد.
12.  برای حفظ سلامت دستگاه های اجرایی و قضایی و . سازمان های نظارتی تشکیل می دهیم، اما خود این سازمان ها هم دچار فساد می شوند.
13.  برای افزایش تولیدات کشاورزی از کودها و سمومی استفاده می کنیم که خطر آنها بالاتر از استانداردهای بین المللی است و سالانه خسارت های جانی و مالی بسیاری از این ناحیه می بینیم. و در سرطان معده جزء برترین ها در دنیا هستیم!
14.  بافت شهرهای ما بسیار فرسوده و در مقابل خطرات طبیعی و غیرطبیعی بسیار آسیب پذیر است، در عین حال اصلاح آنها هزینه بر است و نیز نیتی عمومی را برای دوره ای در پی دارد، و معمولا مدیران شجاعت پذیرش مسئولیت چنین جراحی هایی را ندارند.
15.  تعداد قابل توجهی از مردم ما اهل رعایت کردن مسئولانه قانون نیستند، از طرف دیگر با بالابردن مجازات ها نیتی عمومی را بالا برده ایم، زیرا زیرساخت های لازم و روان برای رعایت قانون را فراهم کردن نکرده ایم، همچنین فرهنگ سازی های لازم انجام نشده است.
16.  . 

بهترین تبلیغ یافتن راه حل برای اصلاح این بحران ها و امثال آن و پیگیری آنها است.


موافقت یا مخالفت با مدرنیته دعوایی است قدیمی! اما امروزه تقریبا همه پذیرفته اند که مدرنیته بد و خوب دارد و می توان با پالایش از آن بهره برد. حتی اگر کسی با تمام مدرنیته مخالف باشد می داند که برچیدن مدرنیته از جامعه کاری است تقریبا محال.

یک موافق یا مخالف درست و حسابی حتما دلایل محکمی برای نگاهش دارد، اما عجیبند افرادی که در متون و محتوای چند قرن قبل گیر افتاده‌اند، ولی برای این که برچسب عقب ماندگی نخورند، گه‌گداری در بین درس و بحث، مثال امروزی به کار می برند. مثلا اگر در متن کتاب "اسب" مثال آورده شده باشد، فقط به جای کلمه "اسب" کلمه "پراید" را می نشانند.(البته اگر بشود به پراید به روز گفت.) یا وقتی صحبت از زمان شناس بودن می شود، مفتخرانه به استفاده‌شان از لپ تاپ و تلگرام و . اشاره می کنند.

ساده انگاری خوش بینانه‌ترین توصیفی است که می توانم از نگاه این افراد داشته باشم. این افراد اصلا توجه ندارند که علوم حوزوی از سنخ علوم انسانی است و به روز بودن در علوم انسانی به معنای استفاده از ابزار روز در مطالعات و تحقیقات نیست. بلکه روش ها و محتوا باید به گونه ای تغییر کند که بتواند با کارآمدی و ثمربخشی خود دنیا را شگفت زده کند و عرصه های علمی و مدیریتی را تسخیر کند.

برای رسیدن به چنین مطلوبی باید چینش ها و محتوای علوم بازنگری شود و با توجه به هدف و وظیفه‌ی دین در دنیای امروز تنظیم شود. در چنین فضایی پرداختن بی دغدغه به متونی که برای جامعه‌ی چند قرن قبل تنظیم شده اند قطعا قابل قبول نیست و در صورت کاستی در اجتهاد کارآمد و به روز، قطعا معذور نخواهیم بود.


نیاز به توضیح دادن نیست که امروزه تا چه حد نیازمند سرعت در تولید داده های منسجم علوم انسانی هستیم؛ زیرا هرچه را قلم من بخواهد بنمایاند با وضوح بیشتر در جلوی چشمان ماست.

هریک از حوزویان پاسخ این نیاز را از دریچه‌ای دیده اند؛ ولی بیش از این که به هدف خود رسیده باشند در دریای علوم حوزوی جزیره‌‌هایی را شکل داده اند و معمولا ارتباط با سایر جزایر فکری را نمی پذیرند! بی تردید این تک جزیره‌ها نمی توانند از مرزهای اسلام دفاع کنند، چون بیشتر مشغول دفاع از مرزهای جزیره فکری خود هستند و نگاه های فکری دیگر را فقط به عنوان یک سوژه نقد و نپذیرفتن (به صورت حداکثری) می بینند. راه حل ساده است اگر به جای تمرکز بر نقاط افتراقی که مرزهای جزیره ها را مشخص می کند به نقاط اشتراک توجه کنیم تا از این جزیره‌های پراکنده، قاره‌ای قدرتمند بسازیم. راه حل ساده است اگر اجازه دهیم بحث‌های علمی واقعی شکل بگیرد و نگاه ها نزدیک و نزدیک تر شود و در نهایت بر مدار نظریاتی اتحاد صورت بگیرد که از بیشترین اقبال برخوردار هستند. اما گویی این ساده‌ی دست یافتنی برای برخی دشوار و نخواستنی است، بی تردید در صورت اصلاح نشدن این وضع تمام جزیره‌ها به زیر آب خواهد رفت.


علی رغم تمام مذمت هایی که نسبت به جمود و بسته اندیشی صورت می گیرد، نسل جامد اندیشان منقرض نشده است! بعد از هجمه های شدید به "بسته اندیشی" ، چندان دور از انتظار نبود که حتی جامد اندیشان دامن خود را از این ننگ پاک کنند و دست کم ژست آزاداندیشی به خود بگیرند. این ترکیب نامیمون، فرزند ناخلفی را به وجود آورده است که نه آزاد می اندیشد و نه مذمت های بسته اندیشی را در حق خود روا می دارد. و صدالبته خلقی است به غایت پنهان، بنابراین اصلا دور از انتظار نیست که در گوشه ای از عالم ذهن نویسنده این سطور هم مخفی شده باشد.

خوب است دنبال نشانه های این خلق ریاکار بگردیم تا از شر چموشی های آن تا حدودی در امان بمانیم.

نشانه اول

سخن دیگران را نمی شنود تا در آن تامل کند، بلکه می شنود که رد کند! یعنی نتیجه از ابتدا مشخص است و اصلا قرار نیست چیز جدیدی پذیرفته شود، فقط راه رسیدن به این نتیجه را باید جست.

نشانه دوم

در هنگام گفتگو چندان علاقه به شنیدن ندارد. چون باور دارد که در سخنان دیگران مطلب آموختنی‌ای نیست یا نادر است.(همه یا غالب علم همان چیزی که در ذهن اوست یا احتمالا در آینده در ذهن او کشف خواهد شد.)

نشانه سوم

اگر با حرفی کنار بیاید، به گونه ای آن را به باورهای خود بازمی گرداند، گویی تمام اندیشه های صحیح به گونه ای از افکار او سرچشمه گرفته است و بعدا  در ذهن دیگران دچار آلودگی شده است و زلالی اش را از دست داده است!

نشانه چهارم

سخن شما را در دوراهی قرار می دهد، یا حرف مرا می زنی یا معتقد به فلان حرف باطل هستی!

نشانه پنجم

وسط یک گفتگوی داغ علمی که جای دلیل آوری است، یک باره شروع می کند به نصیحت کردن شما!

برای مثال "حرمت ها را حفظ کن! "، "فلانی گردن شما خیلی حق دارد"، "فلانی استاد شماست".! (این ها همه معادل همان " نقد نکن" یک آدم بسته اندیش  است)

نشانه ششم

.

دیدن این نشانه ها را در هیچ فردی بعید ندانید از مدعیان آزاداندیشی گرفته تا مدعیان تقوا و دین داری! و حتی خودتان!

و البته همچون سایر ویژگی ها غلظت آن در افراد مختلف متفاوت است.

 

 


 

آسمان شهر مات است و بی ستاره ! ساختمان های بلند، آلودگی نوری شهر.

اما نه! علت ندیدن فقط این نیست؛ شبی به یکباره نگاهم به آسمان گره خورد؛ نمی توانستم چشم بردارم، باورم نمی شد! انگار بار اول بود که می دیدم. خیره شدم به نقش و نگارش، به نور زیبای سپیدش که بازتاب نور زرد خورشید بر خاک سپیدش بود، و حالا شده بود آرامش بخش شب قلب من. گفتم: ای ماه تو از کی آن بالا منتظر من بودی؟ سال ها می آیی و هلال بر می داری و کامل می شوی و دوباره .! منظم ! سال های سال! دل انگیز!

پس چرا مردم شهر تو را نمی بینند؟! تو زیباتر و حیرت انگیزتری یا دکور فلان رستوران  و ساختمان و . که مدام مشتاق دیدن شهر هستند و مشتاق تو نه!

دست مریزاد به ضرب شست استادی که تو را ساخت ای ماه، ای ماه، ای ماه، ای ماه، . آن شب ذکر نگاهم این بود.

و استغفار کردم از غفلت حاصل از شلوغی شهر، شهر و فریب، شهر و بازی، استغفار کردم از شهر بازی!

(شهر را به س ر بخوانید، استغفار کردم از شهر بازی)

 

محمد وحیدی نژاد


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ سایت گیم نیاز دل نوشته شهرفایل Tabby هفت رنگ هیات جودو ، جوجیستو و کوراش شهرستان بروجرد تورهای لحظه آخری کلبه کیاوش ولابـــت